شهادت امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)
امام حسین(ع) چه زمانی به میدان رفتند؟ تا ظهر عاشورا هنوز عده ای از اصحاب زنده بودند و نماز جماعت خواندند، حتی از صبح تا بعد از ظهرعاشورا هر یک از اصحاب که شهید می شدند خود حضرت آنها را در خیمه شهدا می گذاشتند و خودشان به بالین یارانشان حاضر می شدند، حتی با آن شرایط سخت و بحرانی بیت شریف خود را تسلی می دادند و گذشته از اینها سپاه عمر سعد وقتی می بیند که امام داغ دیده اند و حالا تنها مانده اند، در چنین شرایطی فکر میکند دیگر امام با این همه رنج و مصیبت، توان جنگیدن و روحیه رزم نخواهد داشت و راحت می توان با او جنگید.
امام می بینند یاران( به روایتی هفتاد و دو تن) روی خاک افتاده اند به خیمه اهل حرم رو می کند و فریاد می زند: یا سکینه، یا فاطمه، یا ام الکلثوم علیکم منی السلام زنان حرم شیون کردند، امام آنها را دعوت به سکوت و خاموشی نمودند سپس امام سجاد(ع) را خواستند و علوم و صف و علم جفر را به ایشان تسلیم نمودند. آنگاه به حضرت زینب (س) فرمودند: خردسالم را به من بده تا با او وداع کنم. امام طفل شش ماهه شان را گرفتند و صورتشان را نزدیک او بردند تا وی را ببوسند که حرمله بن کاهل اسدی تیری انداخت و به گلوی کودک رسید، امام بچه را به دست خواهرش زینب(س) دادند و دو دست خود را زیر گلوی بچه گرفتند، همینکه از خون پر شد آن خونها را به سوی آسمان پاشیدند با این کار آسمان را هم به شهادت واداشتند. قبری می کنند و حضرت علی اصغر(ع) را دفن می نمایند سپس برای وداع با اهل بیت خود به زنها رو می کند؛ حضرت سکینه فریاد کنان نزد امام می آید (مادر علی اصغر(ع) رباب نام دارد.) امام حسین(ع) سکینه را خیلی دوست داشتند سکینه را به سینه خود چسباندند و اشکهایش را پاک کردند و فرمودند: سکینه جان، بدان که بعد از مرگ من گریه تو بسیار است، تا زمانی که جان در تن من است دلم را از روی حسرت به اشک خود مسوزان.
سپس امام عازم میدان شدند و پیکارگر طلبیدند، هر کس در برابر ایشان می آمد به خاک هلاکت می افتاد تا اینکه تعدادی بسیار از آنان را کشتند. عمر سعد وقتی صحنه را اینچنین دید فریاد برآورد: وای بر شما، آیا می دانید با چه کسی می جنگید؟او فرزند علی (ع) است که شجاعان عرب را به خاک نیستی می انداخت (هذا ابن قتال العرب) بخدا روح پدرش علی(ع) در کالبد اوست (والله نفس ابیه بین جنبید) پس دسته جمعی به روی حضرت حمله کردند؛ امامی که تشنه است، غریب است، مصیبتی عظیم دیده، خسته و گرسنه است با این وجود باز حریف امام نبودند. امام در حملات خود نقطه ای را انتخاب کرده بود که نزدیک خیمه ها باشد به دو دلیل:الف ـ می دانست دشمنان قسی القلب و نامردند لذا می خواست تا جان دارد کسی متعرض خیمه ها نشود و با وجود اینکه با هر حمله ای که می کردند همه فرار می کردند ولی امام زیاد از خیمه ها دور نمی شدند.ب ـ اینکه می خواستند تا زنده اند اهل بیتشان بدانند که ایشان زنده اند که اهل بیت تسکین خاطر یابند و بگویند: آقا هنوز زنده است.
امام فرموده بود: تا من زنده هستم از خیمه ها خارج نشوید.گروهی از لشگر دشمن دوباره حضرت را محاصره کردند و بین امام و خیام فاصله انداختند و شماری از دشمنان به سوی خیمه ها رفتند، امام تا این صحنه را مشاهده نمودند بانگ سر دادند: وای بر شما، ای پیروان آل ابی سفیان، اگر دین ندارید از روز معاد بترسید و در دنیای خود آزاد مرد باشید. شمر رو به حضرت کرد و گفت: ای پسر فاطمه(س) چه می گویی؟ حضرت فرمود: من با شما جنگ دارم پس زنان چه گناهی دارند؟ تا من زنده هستم نگذارید که سرکشان شما به اهل و عیال من تعرضی کنند.
شمر فریاد زد: ای لشگر، از خیمه ها دور شوید و به سوی خودش بروید. امام مانند شیری خشمناک بر آنان حمله می نمودند و آنها را به خاک می انداختند تا سر انجام به خاطر تشنگی بسیار رو به سوی شریعه فرات گذاشتند، عمر سعد به حضرت یورش برد که نگذارد دست حضرت به آب برسد ولی حضرت صفوف دشمن را شکافتند و خودشان را به آب رساندند (نکته مهم این است) که اسب حضرت هم سخت تشنه است و سر در آب گذاشته تا بیاشامد که امام فرمودند: انت عطشان و انا عطشان والله لا ذفت الماء حتّی تشرب؛ ای اسب تو تشنه ای و من نیز تشنه ام سوگند به خدا که من آب نمی آشامم تا اینکه تو آب بیاشامی. حیوان زبان بسته حرف امام را درک کرد و سر از آب بیرون آورد و آب نیاشامید حضرت مشتی آب برای حیوان برداشت تا از آن بیاشامد، ناگه سواری فریاد زد: یا اباعبدالله(ع) تو آب می آشامی، حال آنکه لشکر بر سراپرده و خیمه های تو می روند و قصد هتک حرمت تو را دارند. امام تا این سخن را شنیدند آب را ریختند، به لشگر حمله نمودند و خود را به خیمه ها رساندند اما معلوم شد که کسی متعرض خیمه ها نشده و فریبی در کار بوده است و هدف این بوده است که امام آب ننوشند، چون فکر می کردند اگر امام تشنگیشان بر طرف شود دیگر حریف ایشان نخواهند شد.
ولی نمی دانستند که امام آب نخواهد نوشید مانند یارانش که تشنه به شهادت رسیدند. حضرت دوباره با اهل بیت(ع) خود وداع نمودند، آنان را به صبر و حلم و شکیبایی دعوت نمودند و به آنها وعده ثواب داد و فرمودند تا چادر اسیری به سر کنند و آماده مصیبت باشند. همچنین فرمودند: بدانید خدا نگهدار شما خواهد بود و از شر دشمنان نجات می یابید (این بیان امام که می داند سرانجام اهل بیت مصون می باشند از کرامات خود حضرت می باشند) و عاقبت کار شما ختم به خیر می شود، دشمنان شما به انواع بلاها عذاب می شوند، پس مواظب باشید زبان به شکایت نگشائید که از قدر و منزلت شما کاسته می شود. حضرت باری دیگر سوی لشگر دشمن رفت و لشگر نیز از هر سو ایشان را تیرباران نمودند.
راویان می گویند: بخدا ما دیدیم پهلوانان لشکر به امام حسین(ع) حمله ور شدند و امام مانند گله گوسفندی که گرگ در آنها افتاده آنها را تار و مار می کردند.
حضرت در حال ستیز بودند که مردی به نام ابوالعطوفش تیری به پیشانی حضرت زد، امام آنرا بیرون کشید، خون به روی و محاسن مبارکشان روان شد و فرمودند: بار خدایا، تو شاهدی من از این بندگان گنکهارت چه می کشم؟ خدایا، آنها را به شمار و تا آخر هلاک کن و هرگز آنها را میامرز. حضرت دوباره حمله نمودند و می فرمودند: چه بدی کردید با خاندان محمد(ص) پس از او، شما بعد از من دیگر هیچکدام از کشتن بندگان خدا هراس ندارید، من از خدا امیدوارم که در برابر خواری شما کرامت شهادت به من عطا کند و از راهی که گمان نبرید انتقام مرا از شما بگیرد. حصین بن مالک گفت: ای پسر فاطمه(س) خدا چگونه انتقام تو را از ما بگیرد. فرمود: شما را به جان هم اندازد، خونتان را بریزد و عذاب دردناکی به شما فرو بارد.(دعای امام برآورده شد؛ اختلافات خانمان برانداز آنان تا آنجا کشید که شهر با عظمت کوفه که به جای پایتخت به شکوه دولت پانصد ساله سامانیان تبدیل شده بود برای همیشه ویران شد، به تل خاکی سیاه و بی گیاه مبدل شد و انتقام همگی آنان به طرز وحشتناکی توسط مختار شهید گرفته شد و در قیامت عذاب دردناک خواهند چشید).
حضرت جنگیدند تا زخمهای بزرگی به ایشان رسید که روایت شده دو زخم کاری به حضرت وارد شد، البته این زخمها در زمان حیات حضرت بود و الا وقتی آقا را از اسب به زمین انداختند هزار ونهصد ضربه به حضرت فرود آوردند، حضرت خیلی ناتوان شده بودند و کمی برای خستگی ایستادند که در این میان سنگی به پیشانیشان خورد؛امام حسین(ع) پیراهن خود را بالا بردند تا خون را پاک کنند که تیر سه شعبه (سه پره) آمد و به سینه آقا نشست و به روایتی به قلبش اصابت نمود. حضرت فرمودند: بسم الله و بالله و علی مله. سپس آن تیر را از بدن خود خارج کردند، خون را در کف دست خود پر کردند و به آسمان پاشیدند و دست دیگر را پر کردند و فرمودند: به همین دست به دیدار رسول الله(ص) خواهم رفت و می گویم یا رسول الله(ص) آنها مرا کشتند، در این هنگام ضعف بر حضرت چیره شد تا آنکه مالک بن سر به حضرت دشنام داد و شمشیر به سر مقدس حضرت زد، خون از سر حضرت جاری گشت، حضرت کلاه از سر برداشت و عمامه ای بر آن زخم بست. سید بن طاووس می گوید سپس حضرت سیدالشهدا فرمود: ای اهل حرم، برای من جامه ای بیاورید، آن را زیر لباسهایم بپوشم تا پس از مرگم کسی آن جامه را از تن من خارج نکند. جامه ای برای حضرت آوردند حضرت چند جای آن جامه را پاره کرد تا بی ارزش تر شود. اما روایت است وقتی حضرت به شهادت رسید آن جامه کهنه را هم از تن حضرت خارج کردند و حضرت را عریان رها نمودند. شیخ مفید می گوید حضرت گرچه از بسیاری زخم توانی دیگر نداشتند ولی با این حال بر دشمنان حمله می کرد و آنان را به چپ و راست پراکنده می نمودند شمر که این صحنه را دید، دستور داد تا حضرت را تیرباران نمایند، آنقدر تیر زدند تا لشگر فراری باز ایستادند و مقابلش را گرفتند. حضرت زینب (س) که چنین دید به عمر سعد فریاد کشید و به او فرمود: و یحک یا عمر ایقتل ابا عبدالله و انت تنظر الیه؟ ای عمر وای بر تو !!! حضرت حسین(ع) را می کشند و تو به آن می نگری. عمر سعد پاسخی نداد و به روایت طبری اشک عمر سعد جاری شد و صورت خود را از سوی زینب(س) برگرداند سپس حضرت زینب(س) رو به لشگر می گوید ویحکم ما فیکم مسلماً وای بر شما، آیا مسلمانی در میان شما نیست؟ در این هنگام صالح بن وهب الیزنی با تمام قدرت نیزه بر پهلوی حضرت زد که امام چنان از روی اسب افتادند که با طرف راست صورت مبارکشان بر زمین فرود آمدند، حضرت دوباره برخاستند حضرت زینب(س) که تمام نگاهش به برادرش بود وقتی این صحنه را دید از در خیمه بیرون آمد و فریاد زد و اخاه واسیداه و اهل بیتاه لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی اسهل و ای برادرم، و ای آقای من، و ای اهل بیت من، ای کاش آسمان خراب می شد و به زمین می افتاد، ای کاش کوهها از هم می پاشید و به روی بیابانها پراکنده می شد. در این هنگام شمر ذی الجوشن لشگر را صدا کرد و گفت: برای چه ایستاده اید کار حسین(ع) را یکسره کنید وقتی حضرت در گودال قتلگاه افتادند و قدرت حرکت نداشتند باز می بینم لشگر از او ترس دارند که نزدیک ایشان شود و سر مقدس ایشان را قطع کند.
عده ای از سپاهیان عمر سعد می گفتند نکند امام حیله جنگی به کار برده که اگر کسی نزدیک شود حمله کند لذا نقشه ناجوانمردانه ای کشیدند؛ راوی (حمید بن مسلم) می گوید: سپاه عمر به سوی خیمه ها حمله کردند، چون می دانستند آقا طاقت نمی آورد سکوت کند و اگر حیله باشد بلند خواهد شد( امام حسین(ع) از شدت تشنگی و از زخمهای شمشیرها بی حال افتاده اند، هیچ انسانی نمی تواند حالت حضرت را در آن لحظه تجسم کند) یک نفر فریاد می زند: حسین(ع) تو زنده ای؟ لشگر به خیمه های اهل بیتت حمله ور شده است؟ حضرت به زحمت روی زانوهای خودشان بلند می شوند و به نیزه تکیه میکنند و می فرمایند: ویلکم یا شیعه ال ابی سفیان ان لم یکنلکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم ... ای پیروان آل ابوسفیان وای به حالتان، اگر به قیامت اعتقاد ندارید و اگر دین ندارید در دنیای خودتان آزاده باشید.
وقتی دیدند حضرت واقعاً به زمین افتاده اند، همگی بر امام حمله ور شدند؛ عمر سعد به خولی که کنار او بر روی اسب بود گفت: برو و کار حسین(ع) را تمام کن. چون قبل از خولی، زرعد بن شریک دست چپ حضرت را قطع نموده بود هنگامیکه خولی پیاده شد تا سر حضرت را از بدن جدا کند لبدنش شروع به لرزیدن کرد و نتوانست این کار را انجام دهد، شمر ملعون به او گفت: خداوند بازویت را قطعه قطعه کند چرا می لرزی؟ شمر از اسب پیاده شد و سر مبارک حضرت را از تن جدا کرد. سپاه عمر سعد جامه های او را ربودند و حضرت بدون لباس ماند. آسمان به اندازه ای سیاه شد که در روز ستاره ها پیدا بودند و زیر هر سنگی که برداشته می شد خون تازه دیده می شد. (راوی می گوید: آنگاه که سر مقدس آقا را بریدند، غبار سیاهی در فضا برخاست و باد سرخی وزید که چشم، چشم را نمی دید، گویا که عذاب نازل خواهد شد. سریع هوا آرام شد سر حضرت را به نیزه کردند و در شهرها میان بندگان خدا می گردانیدند با آنکه می دانستند او ذریه پیغمبر(ص) است و به صریح قرآن دوستی آنها لازم است).
امام باقر(ع) فرمودند: فرزند رسول الله(ص) را چنان با تیغ و شمشیر و سنگ کشتند که با حیوانات آنطور قدغن بود سپس با اسبان بر بدنش می تاختند.
هنگامیکه امام به شهادت رسیدند لشگریان شخصی را دیدند که ناله و فریاد می کند، به او گفتند: ای مرد بس کن، این همه ناله و فریاد برای چیست؟ در پاسخ گفت: چگونه ناله و فریاد نکنم حال آنکه پیامبر خدا(ص) را می بینم که ایستاده است و گاهی به آسمان و گاهی به محل کارزار شما می نگرد، می ترسم خداوند را بخواند، نفرین کند و همه اهل زمین هلاک شوند و من هم در میان شما هلاک شوم. برخی لشگریان عمر سعد گفتند: این مرد دیوانه است. راوی می گوید از امام صادق پرسید: آن فریاد کننده چه کسی بود؟ حضرت صادق(ع) فرمودند: ما او را بجز حضرت جبرئیل(ع) کس دیگری نمی دانیم.
امام حسین(ع) بعد از وداع آخر، یکی دوبار دیگر نیز به خیمه ها می آمدند و سرکشی می کردند، لذا اهل بیت امام هنوز انتظار آمدن ایشان را داشتند، منتظر بودند تا شاید صدای امام را باری دیگر بشنوند و جمال آقا را زیارت کنند که یکمرتبه صدای اسب حضرت (ذوالجناح) بلند شد، اهل بیت(ع) گمان کردند حضرت دوباره آمدند ولی اسب را در حالیکه زینش واژگون شده بود دیدند،ذوالجناح به خون امام آغشته بود و بلند شیهه می کشید، دستهای خود را بر زمین می زد. عده ای از راویان می گویند: این اسب آنقدر سر به زمین زد تا جان داد.
اهل بیت(ع) اسب را بدون امامشان دیدند، گریه و شیون اهل حرم بلند شد؛ ام کلثوم (در حالیکه دست بر سر گذاشته بود)این جملات را گفت تا بیهوش شد:
وامحمداه ، واجداه ، و انبیاه واابالقاسما ، واعلیاه ، واجعفراه ، واحمزتا ، واحسناه ، هذا حسین بالعراد صریع به کربلاء ، محزوزالراس من القفاء ، مسلوب العمامه والرداء
این حسین است که بر زمین کربلا افتاد، این حسین است که سر او از پشت بریده اند و عمامه و رداء او را به تاراج برده اند.
روایت شده وقتی امام حسین(ع) بخاک افتادند اسبشان از ایشان حمایت کرد و بر سواران عمر سعد می پرید و آنها را بر زمین می انداخت.
اهل بیت(ع) تا اسب را اینگونه دیدند شروع به نوحه سرایی نمودند(نوحه سرایی طبیعت بشر است، وقتی انسان بخواهد درد دل خود را بیان کند به صورت نوحه سرایی کسی را مورد خطاب قرار می دهد، هر یک از افراد خاندان ، بنحوی نوحه سرایی را آغاز کردند، علت اینکه قبل از شهادت حضرت نوحه سرایی نکردند این است که آقا به آنها اذن نداده بودند تا من زنده هستم حق گریه کردن ندارید، من که شهید شدم البته نوحه سرایی کنید.)
هر کدام از اهل بیت به گونه ای با ذوالجناح صحبت می کردند ولی سکینه دختر امام(سکینه بعدها یکی از زنان عالمه عالم شد که همه علماء برای او اهمیت ویژه ای قائل شده اند) به صورت خاصی نوحه سرایی کرده است که دل همه را سوزانده است.
به حالت نوحه سرایی اسب را مورد خطاب قرار داد: یا جواد ابی، هل سقی ابی، ام قتل عطشانا؛ ای اسب پدرم وقتی که پدرم رفت تشنه بود آیا او را سیراب کردند یا با لب تشنه به شهادت رساندند؟
لشگر دشمن بعد از آنکه حضرت را به شهادت رساندند به سوی خیمه ها هجوم بردند و هر کدام بر دیگری پیش گرفت تا اینکه چادر را از سر زنان بکشند. دختران و حرم پیامبر(ص) گریه می کردند، زنان را از خیمه ها بیرون کردند و خیمه ها را آتش زدند.
والسلام - صالح هدهدی
- محرم ماهى است که به وسیله سید مجاهدان و مظلومان اسلام زنده شد و از توطئه عناصر فاسد و رژیم بنى امیه ، که اسلام را تا لب پرتگاه برده بودند ، رهایى بخشید .
- این خون سیدالشهداء است که خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش مىآورد .
- ماه محرم براى مذهب تشیع ، ماهى است که پیروزى ، در متن فداکارى و خون به دست آمده است .
- محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیاى خداست که با قیام خود درمقابل طاغوت ، تعلیم سازندگى و کوبندگى به بشر داد و راه فناى ظالم و شکستن ستمکار را به فدایى دادن و فدایى شدن دانست و این ، خود سرلوحه تعلیمات اسلام است براى ملتها تا آخر دهر .
- با حلول ماه محرم ، ماه حماسه و شجاعت و ماه فداکارى آغاز شد . ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد . ماهى که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله، بر جبهه ستمکاران و حکومتهاى شیطانى زد . ماهى که به نسلها ، در طول تاریخ ، راه پیروزى بر سرنیزه را آموخت ؛ ماهى که شکست ابر قدرتها را در مقابل کلمه حق ، به ثبت رساند . ماهى که امام مسلمین ، راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ما آموخت .
- سید الشهداء را کشتند ، اسلام ترقىاش بیشتر شد .
- سید الشهداء سلام الله علیه با همه اصحاب و عشیره اش قتل عام شدند ، لکن مکتبشان را جلو بردند .
- شهادت حضرت سیدالشهدا ، مکتب را زنده کرد .
- زنده نگه داشتن عاشورا ، یک مساله بسیار مهم سیاسى - عبادى است .
- انقلاب اسلامى ایران ، پرتویى از عاشورا و انقلاب عظیم الهى آن است .
- کربلا ، کاخ ستمگرى را با خون درهم کوبید و کربلاى ما ، کاخ سلطنت شیطانى را فرو ریخت .
- کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهداء را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام ، زنده نگه داشته مىشود .
- مساله کربلا ، که خودش در راس مسائل سیاسى هست ، باید زنده بماند .
- ملت بزرگ ما باید خاطره عاشورا را با موازین اسلامى ، هر چه شکوهمندتر حفظ نماید .
- این محرم را زنده نگه دارید ، ما هر چه داریم از این محرم است .
- محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است .
- تمام این وحدت کلمهاى که مبدا پیروزى ما شد ، براى خاطر این مجالس عزا و تبلیغ و ترویج اسلام شد . این مجالس سوگوارى و این مجالس بزرگداشت سید مظلومان و سرور آزادگان ، که مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل ، و عدل بر ظلم ، و امانت بر خیانت ، و حکومت اسلامى بر حکومت طاغوت است ، بهتر است محرم هر چه با شکوهتر و فشرده تر برپا شود و بیرقهاى خونین عاشورا به علامتحلول روز انتقام مظلوم از ظالم ، هر چه بیشتر افراشته شود.
- ماه محرم ، ماهى است که مردم آماده اند براى شنیدن مطلب حق.
- گریه کردن بر عزاى امام حسین، زنده نگهداشتن نهضت و زنده نگهداشتن همین معنا که یک جمعیت کمى در مقابل یک امپراطورى بزرگ ایستاد ، دستور است .
- باید سینه زدن هم محتوا داشته باشد .
- عاشورا روز عزاى عمومى ملت مظلوم است ، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است .
نوشته : صالح هدهدی
متن کامل خطبه غدیر
ستایش خداوندى را که در یگانگى اش برتر, در یکتایى اش نزدیک , در سلطانش جلیل ودر ارکانش عـظـیـم اسـت و در جاى خویش از جهت آگاهى به همه اشیا احاطه دارد و همه آفریدگان را به قـدرت و بـرهـان خود مقهور ساخته است , از ازل مجید و پیوسته محموداست , پدید آورنده همه آسـمـانـها و نگه دارنده همه زمینها و جبار زمینها و آسمانهاست ,بسیار ستوده و پاک , پروردگار فـرشـتـگـان و روح اسـت , آن کـه بـر هر که مى بیند تفضل داردو بر هر که آفریده نعمت بارد, هر دیـده اى را بـبیند و هیچ دیده او را نبیند.. .
کریم و حلیم وبا گذشت است , همه چیز را به رحمت خود در برگرفته و بر همگان به نعمت خویش منت نهاده است .
نه در انتقام ستاندن شتاب دارد و نـه بـه عذابى که مردمان سزاوارش شده اند به سرعت مبادرت ورزد .
همه نهفته ها را دریافته و به همه اسرار پنهان آگاه است .
نه پدیدارى بر او ناپیدا و نه پنهانى براى او ناشناخته است .
بر همه چیز احاطه و چیرگى دارد و در انجام هر کار توان و بر هر چیز قدرت دارد .
چیزى همانند او نیست و او پـدیدآورنده هر شیئ است , آن زمان که هیچ شى ء نبود .
برپاى دارنده قسط است و خدایى جزاو که عـزیـز و حـکـیـم است نه .
والاتر از آن است که دیده اى او را دریابد و حال آن که اوهمه دیده ها را ادراک کـنـد و او لطیف و خبیر است .
هیچ کس از آنچه فهمیده به اوصاف اونمى رسد و هیچ کس آشکار و نهان در نمى یابد که او چگونه است , جز بدانچه او خودرهنمود داده است .
گـواهـى مى دهم خداوندى را که قدس او سرتاسر دهر را آکنده , همان که سرتاسر ابدیت از نور او درخشیده , همان که فرمان خود را بدون رایزنى با هیچ رایزن و بدون آن که او راشریکى در تقدیر و یـا دگرگونیى در تدبیر باشد به عرصه اجرا کشیده است .
آنچه را پدیدآورده بى هیچ الگویى پدید ساخته و آنچه را آفریده بى هیچ تکلف و چاره جویى و یاکمک جستن از دیگران آفریده است .
اشیا را به هستى آورده و آنها هست شده و آنها رااز عدم خلق کرده پس آشکار شده اند .
پس او خدایى است کـه هـیچ خدایى جز او نیست ,داراى صفتى است استوار و کردارى شایسته و عدالتى که هرگز به ستم نیالوده است .
کریمى است که همه چیز به او بازمى گردد.
گواهى مى دهم او همان خدایى است که همه چیز در برابر قدرت او سر به تواضع نهاده ودر برابر هـیـبـتش دل به خضوع داده است .
مالک همه ملک و تدبیر کننده فلک وتسخیرکننده مهر و ماه است که هر کدام براى سرانجامى که تقدیرشان شده در حرکتند.شب را به روز مى پوشاند و روز را به شب و هر یک در پى دیگرى مى دود.
درهـم کـوبنده هر زورگوى کینه توز و نابود کننده هر شیطان سرکش است .
هیچ ضد و ندى با او نـیـسـت .. .
یـگانه و بى نیاز است , نه از کسى زاده و نه کسى از او زاده است و نه او راهمتایى همراه اسـت .
خدایى یگانه و پروردگارى ستوده که مى خواهد و به اجرادرمى آورد, اراده مى کند و حکم مـى رانـد مـى بـرد, مـى دانـد و در شمار مى آورد, مى میراندو زنده مى کند, مى آمرزد و بى نیازى مـى دهد, مى خنداند و مى گریاند, بازمى دارد ومى دهد, ملک و ستایش از آن اوست , خیر و نیکى در دست او, و او بر هر چیز تواناست .
توانایى که شب را به روز و روز را به شب درمى آورد.
هیچ خدایى جز او نیست که عزیز و غفار است .. .
پاسخ گوینده دعا و فراوان دهنده عطا وشمارشگر نـفـسهاى مردمان است .
و همو پروردگار پریان و آدمیان است .
نه چیزى بر اودشوار مى افتد, و نه فریاد فریادخواهان او را به ستوه مى آورد و نه اصرار اصرارکنندگان او را دلگیر مى کند .
نگه دارنده هـمـه جهانیان و توفیق دهنده رستگاران و مولاى همه عالمیان است و بر همه آفریدگان حق آن دارد که او را سپاس گویند و ستایش کنند...
او را در شادى و غم و سختى و آسایش مى ستایم و به او و فرشتگان و کتب و پیامبرانش ایمان دارم .
فـرمـان او را بـه گـوش جـان مى گیرم و بدان گردن مى نهم , به سوى آنچه او راخشنود سازد مى شتابم و از سرشوق به طاعت او و ترس از عقوبت او تسلیم تقدیر اومى شوم , چه , او خدایى است کـه از مکرش ایمنى نیست و از ستمش ترسى نه .
بر بندگى خود اقرار دارم و بر خدایى او گواهى مى دهم .
ایـنـک آنچه را به من سفارش شده انجام مى دهم از بیم آن که اگر آن را ترک کنم عذابى ازاو مرا در برگیرد که هیچ کس هر چند با سپاهى گران نتواند آن را از من دور سازد .
او که خدایى جز او نـیـسـت مـرا آگاهانیده که اگر آنچه را بر من نازل کرده است به مردم نرسانم هیچ رسالت او را نـرسـانـده ام .
او که کفایت کننده و بسیار بزرگوار است مصونیت مراتضمین کرده و بر من چنین وحـى فـرسـتـاده است : بسم اللّه الرحمن الرحیم : (اى پیامبر!آنچه را از خداوند) درباره على (ع ) ـ یـعـنـى امـامت و خلافت او ـ (بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنین نکنى رسالت او را نرسانده اى .
خداوند خود تو را از مردمان نگه مى دارد.) اى مردم ! مـن در رسـانـدن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهى نکرده ام و اینک نیز علت نزول این آیه را براى شما بیان مى دارم : جبرئیل سه بار از جانب پروردگار که خود (سلام ) و خداوند سلامتى است , بر من فرودآمده که در این جمع برخیزم و به هر سفید و سیاه خبر دهم که على بن ابى طالب (ع ),برادر و وصى و خلیفه و امام پس از من است که نسبت به من جایگاهى چون جایگاه هارون نسبت به موسى دارد, جز این که پـس از مـن پـیامبرى نیست .
او پس از خدا ورسولش ولى شماست و خداوند ـ تبارک و تعالى ـ در ایـن باره آیه اى از کتاب خویش برمن نازل ساخته است : (انما ولیکم اللّه ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون .) ((594)) عـلى بن ابى طالب (ع ) همان کسى است که نماز به پاى داشت و در رکوع صدقه داد وهموست که در همه حال خداى را مى طلبد.
اى مـردم ! مـن از جـبرئیل خواستم مرا از رساندن این فرمان به شما معذور بدارد, چرا که ازکمى پـرهـیـزگـاران , فـزونى منافقان , حیله گرى گناهکاران و سستى عقیده کسانى که اسلام را به ریـشـخند مى گیرند خبر داشتم , همانها که خداوند در کتاب خود آنان را بدین وصف خوانده که آنـچه را در دلشان نیست به زبان اظهار مى دارند و این را کارى سبک مى شمارند در حالى که نزد خداوند گران است .. ..
آنان بارها مرا آزردند تا جایى که مرا (گوش ) نامیدند.. .
و به خاطر این که فراوان با آنهاهمراه بودم و بـه آنها توجه داشتم مدعى شدند که من چنانم , تا زمانى که خداوند در این باره آیه اى نازل کرد: (کـسـانـى از آنان هستند که پیامبر را مى آزارند و مى گویند او کوش است .
بگو گوش است ) ـ بر کـسـانى که گمان مى کنند که او گوش ـ (نکو براى شماست , به خداوند ایمان دارد و مؤمنان را نیز تصدیق مى کند) [توبه /61].
اگـر مـى خواستم آنها را به نام برشمارم برمى شمردم , اگر مى خواستم به تک تک آنان اشاره کنم اشـاره مـى کـردم و اگـر مـى خـواسـتـم به شما از آنان نشانه اى دهم مى دادم اما من درباره آنان بـزرگـوارى در پـیـش گرفتم , ولى این همه خداى را از من خشنود نمى کند مگرآن که آنچه را خـداونـد بـر مـن نـازل کـرده به شما برسانم .
ـ پیامبر سپس این آیه از قرآن راتلاوت فرمود: (اى پیامبر! آنچه را از جانب خداوند) درباره على (ع ) (بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنین نکنى رسالت او را هیچ نرسانده اى .
خداوند نیز تو را ازمردم نگه مى دارد) [مائده /67].
ایـنـک اى مـردم , بدانید که خداوند او را براى شما به عنوان ولى و امام تعیین کرده و طاعت او بر مهاجرین و انصار و بر تابعینى که به نیکى از آنان پیروى کردند, بر شهرنشین وبادیه نشین , بر عجم و عـرب , بر آزاد و برده , بر کوچک و بزرگ و بر سفید و سیاه و بر هریگانه پرست واجب است .
فرمان او روا, سـخـن او مـقـبـول و امر او نافذ است .
آن که با اومخالفت کند ملعون , آن که در پى او رود رحـمـت شده و آن که او را باور دارد مؤمن است .
خداوند او و هر که حرف او را شنود و از او فرمان برد آمرزیده است .
اى مردم ! این آخرین بار است که من در چنین جمعى از شما, حضور مى یابم .
پس فرمان خداوند را بـشـنوید و بپذیرید و بدان گردن نهید که خداوند ـ عزوجل ـ مولا و خداى شماست .
پس از او نیز مـحمد(ص ), همان که ایستاده و با شما سخن مى گوید, ولى شماست و پس از من نیز على (ع ) به فرمان پروردگارتان ولى و امام شماست .
سپس نیزامامت در نسل من از فرزندان اوست تا آن روز که خداوند و رسول او را ملاقات کنید...حلالى نیست جز آنچه خداوند حلال کرده و حرامى نیست جز آنچه خداوند حرام کرده .. .
و او خود مرا از حلال و حرام آگاهانیده است .
و من آنچه پروردگارم از کتاب وحلال و حرام خویش به من آموخته ادا کردم .
اى مـردم ! هـیـچ علمى نیست مگر آن که خداوند آن را در من گرد آورده و هر علمى هم که من آمـوخـتـه ام آن را در امام متقین فراهم ساخته ام و هیچ علمى نیست مگر این که آن را به على (ع ) آموخته ام و همو (امام مبین ) است .
اى مردم ! از او دور نشوید و از او نگریزید و در برابر ولایت او تکبر نورزید و سرمپیچیدچه , او همان کـسى است که به حق راه مى نماید و بدان عمل مى کند و باطل را مى میراند واز آن نهى مى کند و در راه خـدا مـلامـت هیچ ملامتگرى او را نمى گیرد .
او نخستین کسى است که به خدا و رسولش ایـمان آورد .
هموست که خود را فدایى رسول خدا ساخت وهموست که با رسول خدا بود, در حالى که هیچ کس دیگر در کنار پیامبر نبود که همراه اوخداى را بپرستد.
اى مردم ! او را برتر دارید که خداوند برترش داشته و او را بپذیرید که خداوند او راگماشته است .
اى مردم ! او امامى است از جانب خداوند و خداوند هرگز آن را که منکر او شود نخواهدآمرزید و بر او تـوبـه نخواهد کرد .
خداوند بر خود واجب ساخته که با هر کس فرمان او رامخالفت ورزد چنین کـنـد و او را براى همیشه و تا زمان زمان است به عذابى سخت گرفتارسازد .
پس از این بپرهیزید کـه با او مخالفت ورزید و بدین سبب در آتشى درآیید که سنگها و آدمیان هیزم آنند و براى کافران آماده شده است .
اى مـردم ! ـ به خداوند سوگند ـ پیامبران و رسولان نخستین تنها به من مژده داده شده اند ومن خـاتـم انبیا و مرسلین و حجت خدا بر همه آفریدگان آسمان و زمین هستم و هر که دراین تردید ورزد کـافرى است به کفر جاهلیت نخستین و هر که در بخشى از این سخنانم تردید آورد در همه آن تردید آورده و آن که در همه این حقایق تردید آورد به دوزخ رود.
اى مـردم ! خـداونـد بر من منت نهاده و احسان و نیکى ورزیده و مرا بدین فضیلت گرامى داشته است و خدایى جز او نیست .
در هر حال و پیوسته تا همیشه روزگار او را از من ستایش است .
اى مـردم ! على (ع ) را برتر بدارید که برترین مردم ـ اعم از مرد و زن ـ پس از من است وخداوند به واسطه ما روزى بندگان را نازل کرده و بقاى خلق به ماست .
هر کس این گفته مرا نپذیرد و با آن مخالفت کند, لعنت شده لعنت شده و مغضوب مغضوب است .
هـان کـه جـبرئیل مرا از جانب خداوند بدین حقیقت خبر داده که مى گوید: (هر کس باعلى (ع ) دشمنى ورزد و ولایت او را نپذیرد لعنت و خشمم بر اوست .) پس باید هر کس بنگرد که براى فردا چه پیش مى فرستد و از خداوند پروا کنید که با او مخالفت ورزید وگامهایى پس از استوارى بر راه بلغزد و خداوند بدانچه مى کنید بسیار آگاه است .
اى مـردم ! او هـمان (قبال خدا)ست که در کتاب خود از آن یاد کرده , مى گوید: (که کسى بگوید: افسوس بر آنچه در قبال خداوند کوتاهى کردم ) [زمر/56].
اى مردم ! در قرآن تدبر کنید و آیاتش را بفهمید و به محکمات کتاب بنگرید و در پى متشابهات آن نروید که به خداوند سوگند تنها و تنها آن کسى فرمانهاى بازدارنده قرآن رابرایتان بیان مى دارد و تفسیر کتاب را برایتان روشن مى سازد که اینک من دست او راگرفته , بازوى او را فشرده و او را به سـمـت خـویـش بالا آورده ام و به شما اعلام مى کنم هرکس من مولایش بوده ام , على (ع ) مولاى اوست و على (ع ) پسر ابوطالب برادر و وصى من است و موالات او به فرمان خداوند است که آن را بر من نازل کرده است .
اى مـردم ! عـلـى (ع ) و فـرزنـدان پـاک مـن هـمـان گـرانـسنگ کوچکترند و قرآن گرانسنگ بزرگتراست .
آنان امینان خداوند در میان آفریدگان و حکیمان او در زمینند.
هـان کـه وظیفه ام را انجام داده ام ! هان که رسالت خداى را رسانده ام ! هان که به مردم شنوانده ام ! هان که حقیقت را روشن ساخته ام ! هـان کـه خـداوند فرموده و من نیز از جانب خداوند مى گویم : امیر مؤمنان کسى جز این نیست و زمامدارى مؤمنان پس از من براى هیچ کس جز او روا نباشد! پـیامبر که از آغاز تاکنون على (ع ) را بالا نگه داشته تا آن جا که پاى على (ع ) برابر زانوى آن حضرت شده بود .
در این هنگام دست خود را بر بازوى او زد و دست او را بلند کرد وسپس فرمود: اى مردم ! این على (ع ) برادر و وصى و دربردارنده همه دانش من و خلیفه من بر امتم وکسى است که کتاب خداى ـ عزوجل ـ را تفسیر مى کند, مردم را به سوى او مى خواند,آنچه او را خشنود سازد انـجام مى دهد, با دشمنان او دشمنى دارد, بر فرمانبرى از او بادیگران پیوند ولایت بندد و مردم را از نـافـرمـانـى او بازدارد .
خلیفه رسول خدا,امیرمؤمنان , امام هدایتگر و به فرمان خداوند کشنده نـاکـثـیـن و قـاسـطـیـن و مارقین است .
مى گویم : به فرمان پروردگارم از سخن حق برنگردم .
مى گویم : پروردگارا! هر که او رادوست بدارد دوست بدار, هر که او را دشمن بدارد دشمن بدار, بر هر که او را انکار کندلعنت فرست و بر هر که حق او را منکر شود خشم آور.
پروردگارا! تو خود این سخن بر من نازل کردى که امامت پس از من از آن على (ع ) است .
اینک در بـرابـر آن که این حقیقت را بیان مى دارم و او را به امامت نصب مى کنم دین بندگان را براى آنان کـامـل کـردى , نـعمت خویش را بر آنان به آخرین حد رساندى و اسلام را به عنوان دین براى آنان پـسـنـدیـدى و آنـگاه گفتى : (هر که جز اسلام دینى بجوید هرگز از اوپذیرفته نخواهد شد و در آخرت نیز از زیانکاران خواهد بود) [آل عمران /85].
پروردگارا تو را گواه مى گیرم و گواهى تو بسنده است که من پیام تو را رسانده ام .
اى مردم ! خداوند به امامت او دین شما را کامل کرده است , پس آنان که او و فرزندان وجانشینانش را کـه تـا روز قـیـامـت و تا هنگام ارائه اعمال در پیشگاه خداوند امامت دارند,امام خویش ندانند, (هـمـان کسانى اند که کرده هایشان بى اثر شده و در آتش دوزخ جاویدانند) [توبه /17], (عذاب آنان کاستى نپذیرد و مهلتى داده نشوند)[بقره /162].
اى مـردم ! على (ع ) کسى است که بیش از همه شما مرا یارى داد, بیش از همه به من سزاوار است , بـیـش از هـمـه بـه مـن نـزدیـک است و بیش از همه برایم عزیز است .
و خداوندمتعال و من از او خشنودیم .
هیچ آیه اى در خشنودى خداوند از مردمان نازل نشده مگرآن که درباره اوست .
هیچگاه مـؤمـنـان را مخاطب نساخته مگر آن که او نخستین مخاطب است .
هیچ آیه مدحى در قرآن نازل نشده مگر درباره او, در سوره (هل اتى ) به هیچ کس بهشت مژده داده نشده مگر به او, این سوره را خداوند فرو نفرستاده مگر درباره او وهیچ کس را بدان نستوده است جز او.. ..
اى مـردم ! اوست که دین خداى را یارى مى دهد و از رسول خدا دفاع مى کند و او همان پرهیزگار پـیـراسـتـه و هدایتگر هدایت شده است .
پیامبرتان بهترین پیامبر است , وصى شمابهترین وصى و فرزندان او نیز برترین اوصیا هستند.
اى مردم ! نسل هر پیامبرى از صلب خود اوست و نسل من از صلب على (ع ).
اى مردم ! ابلیس آدم را به حسادت از بهشت بیرون کرد .
پس بر على (ع ) حسادت نورزیدتا اعمالتان بـاطل شود و گامهایتان بلغزد چه , آدم که برگزیده خداوند بود تنها به یک گناه به زمین آورده شد تا چه رسد به شما که شمایید و بعضى از شما نیز دشمن خدایند.
هـان که على (ع ) را دشمن ندارد مگر بدبخت , على (ع ) را دوست ندارد مگر پرهیزگار, به او ایمان نیاورد مگر مؤمن مخلص .
به خداوند سوگند, سوره عصر درباره على (ع ) نازل شده است : (بسم اللّه الرحمن الرحیم والعصر ان الانسان لفى خسر...) تا پایان سوره .
اى مردم ! خداى را گواه گرفتم و رسالتم را رساندم و بر رسول جز رساندنى آشکاروظیفه نیست .
اى مردم ! چنان که باید از خداوند پروا کنید و جز بر دین اسلام نمیرید.
اى مـردم ! به خدا و رسول او و نورى که با او نازل شده است ایمان آورید, پیش از آن که چهره هایى را بپوشانیم و به پشت برگردانیم .
نـور خـداوند عزوجل در گذر است و در راه خود, در على (ع ) و پس از آن نیز در فرزندان اوست تا مهدى قائم ـ عج ـ که حق خداوند و هر حقى را که از آن ماست مى گیرد, زیراخداوند ـ عزوجل ـ مـا را بر همه نشستگان , مخالفان , کینه ورزان , گناهکاران و ستمگران همه جهان حجت قرار داده است .
اى مـردم ! شـمـا را هـشـدار مـى دهـم کـه من رسول خدایم , رسولى که پیش از او رسولان دیگر گـذشـتـه اند .
پس اگر من مردم یا کشته شدم به گذشته هاى خویش بازمى گردید؟
هرکس به گذشته خود بازگردد خداى را زیانى نخواهد رساند و خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
هان ! على بن ابى طالب (ع ) همان ستوده به وصف صبر و شکر است .. .
و پس از او نیزفرزندان من که از صلب اویند.
اى مـردم ! اسـلام آوردن خود را بر خداى منت مگذارید تا بر شما خشم آورد و از جانب او عذابى به شما رسد که او در کمینگاه است .
اى مردم ! پس از من پیشوایانى خواهند بود که مردم را به دوزخ مى خوانند و روز قیامت نیز آنان را یاورى نیست .
اى مردم ! خداوند و من از چنین کسانى بیزاریم .
اى مـردم ! ایـن کـسـان و یـاران و پـیـروان و طـرفدارانشان در پایینترین طبقه از دوزخند و این بـدجـایـگـاهـى براى متکبران است .
هان که آنان همان صاحبان صحیفه اند .
پس هر یک از شمادر صـحـیـفـه خـویش بنگرد (راوى مى گوید: مساله صحیفه براى همه مردم ـ جز گروهى اندک ـ ناگشوده ماند).
اى مردم ! من حکومت را در قالب امامت و وراثت تا روز قیامت در میان فرزندان خودمى گذارم و آنچه را نیز به رساندش مامور بودم , رساندم و این حجتى است بر هر حاضرو غایب و بر هر کس که در این جا حضور داشته و یا نداشته , تاکنون زاده شده یا هنوززاده نشده است .
پس تا روز قیامت هر حاضرى به غایب و هر پدرى به فرزند برساند.
اما این حکومت را سلطنت و غصب خواهند کرد.. .
هان که لعنت بر غاصبان وغصب کنندگان باد! ایـن جـاسـت کـه اى انسانها و اى پریان ! به شما پرداخته خواهد شد و هیچ یاور و مدافعى نخواهید یافت و پاره هایى از آتش و مس گداخته بر شما فرستاده خواهد شد.
اى مردم ! خداوند عزوجل هرگز شما را بر آنچه هستید وانگذارد تا آن که پاک را از ناپاک جدا سازد و او هرگز شما را بر غیب آگاه نکند.
اى مـردم ! هـیچ آبادیى نیست مگر آن که خداوند آن را به بى ایمانى اش نابود مى کند وبدین سان ـ چـنـان کـه خـداونـد در کـتـاب خـود یـادآور شده است ـ آبادیها را در حالى که ستمکارند نابود مى گرداند.
این على (ع ) است , امام و ولیتان و این نیز وعده ها و هشدارهاى خداوند است و خداونددر وعده اى که مى دهد راستگوست .
اى مردم ! پیش از شما بیشتر اولین گمراه شدند و خداوند آنان را نابود کرد و همو نیزنابود کننده آیـنـدگـان اسـت .
خـداوند ـ تعالى ـ گوید: (آیا ما اولین را نابود نکردیم و دیگرانى را در پى آنان نـیـاوردیـم .
مـا بـا مـجـرمان چنین مى کنیم .
در آن روز, واى بر کسانى که باورنداشتند) [سوره مرسلات /19ـ16].
اى مـردم ! خـداوند مرا فرمان داده و نهى کرده و من نیز على (ع ) را فرمان داده و نهى کرده ام و او امـر و نهى را از پروردگار خویش ـ عزوجل ـ آموخته است .
پس فرمان او راگوش بدارید تا اسلام آورده بـاشـیـد .
از او اطـاعـت کنید تا راه یابید .
از آنچه از آن بازتان داشته دست بدارید تا به کمال رسید و به سوى آنچه او مى خواهد روید و به بیراهه هاپراکنده نشوید.
اى مردم ! من راه راست خداوندم که شما را به پیروى از آن فرمان داده و پس از من على (ع ) و پس از عـلـى (ع ) نـیـز فـرزنـدان مـن که از صلب اویند, امامانى که به حق رهنمون مى گردند و به او مى گروند.
(سپس پیامبر سوره حمد را خواند و آنگاه فرمود:) این سوره درباره من و درباره آنان نازل شده , آنان را فرا مى گیرد و ـ هم ـ به آنان اختصاص دارد و آنان اولیاى خدایند که بیمى بر ایشان نیست و اندوهى ندارند.
هان که حزب خداوند پیروزمند است .
هان که دشمنان على (ع ), همان مخالفت ورزان , منافقان , سرسختان , و دشمنان کینه توز وبرادران شیاطینى هستند که گفته ها و اندیشه هایى ظاهرفریب به یکدیگر الهام مى دارند.
هـان کـه اولـیـاى او هـمـان کسانى اند که خداوند در کتاب خود از آنان یاد کرده و فرموده است : (طایفه اى را نمى یابى که به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشند و در عین حال باآنان که با خدا و رسول او سر دشمنى دارند طرح دوستى درافکنند...) [مجادله /22].
هـان کـه دوسـتـداران آنان [اهل بیت ] کسانى اند که خداوند آنان را در کتاب خود توصیف کرده و فرموده است : (کسانى که ایمان آوردند و ایمان خویش را به ستم نیالودند, آنان راایمنى است و هم آنان هدایت یافتگانند) [انعام /82].
هـان که دوستداران آنان همان کسانى اند که خداوند آنان را توصیف کرده و فرموده است :آنان که در ایمنى به بهشت درمى آیند و فرشتگان در آن جا درودگویان به استقبالشان آیندکه گوارایتان باد! درآیید و جاودان بمانید.) هـان که دوستداران آنان همان کسانى اند که خداوند درباره ایشان فرموده است : (بى هیچ حسابى , به بهشت درمى آیند) [غافر/40].
هان که دشمنان آنان به آتشى فروزان درآیند.
هان که دشمنان آنان همان کسانى اند که صداى فشفش آتش سرکش و پرزبانه دوزخ رامى شنوند.
هان که دشمنان آنان همان کسانى اند که خداوند درباره آنان فرموده است : (هر گاه گروهى وارد شود گروه دیگر را نفرین فرستد...) [اعراف /38].
هـان کـه دشمنان آنان همان کسانى اند که خداوند [درباره آنان ] فرموده است : (هر گاه گروهى بـدان درافکنده شود, نگاهبانان دوزخ از ایشان بپرسند: آیا شما را هشداردهنده اى نیامد؟
گویند: چـرا, الـبـته که ما را هشدار دهنده اى آمد, اما باور نداشتیم وگفتیم : خداوند چیزى نازل نکرده است و شما جز در گمراهیى آشکار نیستید)[ملک /8ـ9].
هـان که اولیاى خداوند همان کسانى اند که در نهان از پروردگارشان بیم مى برند, آنان راآمرزش است و پاداشى بزرگ .
اى مردم ! میان بهشت و دوزخ بسیار تفاوت است .. .
دشمن ما کسى است که خداوند او رانکوهیده و لعنت کرده .. .
و دوست ما کسى است که خداوند او را ستوده و دوست داشته است .
اى مـردم ! هان که من هشدار دهنده ام و على (ع ) هدایتگر است .. .
من پیامبرم و على (ع )وصى من است .
هان که خاتم امامان مهدى قائم ـ عج ـ از ماست .
هان که او بر همه ادیان چیره مى شود .
هان کـه او از ستمگران انتقام مى ستاند .
هان که او گشاینده و درهم کوبنده دژهاست .
هان که او قاتل هـمـه مـشرکان است .
که او انتقام خون همه اولیاى خدا رامى گیرد .
هان , اوست که دین را یارى مى دهد .
هان ! او برگیرنده از دریاى ژرف است .
هان ! او هر صاحب فضلى را با فضیلتش نام مى برد و هر نادانى را نیز با نادانى اش .
هان ! اوبرگزیده خداوند است .
هان ! او وارث هر علم و احاطه دارنده بدان است .
هان ! اوست که از جانب پروردگار ـ عزوجل ـ خبر مى دهد و همگان را به پیمان ایمان با او یـادآورمـى گـردد .
هـان ! او استوار اندیش راه یافته است .
هان ! او کسى است که امر شریعت به اوتـفـویـض مـى شود .
هان ! اوست که همه پیشتر آمدگان مژده آمدنش را داده اند .
هان ! اوحجت ماندگار خداوند است و پس از او حجتى نیست , حق تنها با اوست و نور تنها نزداو .
هان ! نه کسى بر او چیرگى دارد و نه در برابر او پیروزى .
هان ! او ولى خدا در زمین ,داور او در میان مردم و امین او در پیدا و پنهان است .
اى مـردم ! من برایتان بیان کردم و حقیقت را به شما فهماندم و این على (ع ) است که پس ازمن به شما مى فهماند.
هان ! من در پایان این خطبه شما را به دست دادن به من بر بیعت با او و پذیرفتن او و پس از آن نیز دست بیعت دادن به او فرا مى خوانم .
هـان ! من با خداى بیعت کرده ام و على (ع ) با من بیعت کرده است و اینک از جانب خداوند براى او بیعت مى گیرم , (پس هر که پیمان شکند به زیان خود پیمان شکسته است ) [فتح /10].
اى مردم ! حج و صفا و مروه و عمره از شعایر خداوند است , (پس هر کس حج خانه خداى گزارد و عمره به جاى آورد, بر او ایرادى نیست سعى صفا و مروه کند)[بقره /158].
اى مـردم ! حـج خانه خدا گزارید که صاحبان هیچ خانه اى حج نگزارند مگر آن که بى نیازشوند و اهل هیچ خانه اى از آن روى نگردانند مگر آن که نیازمند شوند.
اى مـردم ! هیچ مؤمنى در موقف [منا و عرفات ] نایستد مگر آن که خداوند همه گناهان اورا تا آن زمان بیامرزد, پس باید چون حج را به پایان برد کار خویش را از نو آغاز کند.
اى مـردم ! حـاجـیـان یارى داده مى شوند و آنچه را خرج کنند خداوند جایگزین مى آورد وخداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمى کند.
اى مـردم ! بـا دیـن کـامـل و بـا شـنـاخـت حـج خـانـه گـزاریـد و تـنها در حالتى از این اماکن مقدس بازگردید که توبه کرده و از گناه بریده اید.
اى مردم ! چنان که خداى ـ عزوجل ـ فرمان داده است نماز به جاى آرید و زکات دهید.
اگر زمانى دراز بر شما بگذرد و در دین کوتاهى ورزید یا فراموش کنید, على (ع ) ولى شما و کسى اسـت که دین را برایتان بیان مى دارد, همان که خداوند او را پس از من گماشته و هر که خداى او را بـگـمارد از من است و من از اویم , او شما را از آنچه بپرسیدخبر مى دهد و آنچه را ندانید برایتان بیان مى دارد.
هان ! حلال و حرام بیشتر از آن است که همه را یک به یک بشمرم و از آنها آگاهتان سازم ,پس شما را در یک سخن به هر چه حلال است فرمان مى دهم و از هر چه حرام است بازمى دارم .
ایـنک فرمان آن دارم که بر پذیرش آنچه از جانب خداوند ـ عزوجل ـ درباره امیرمؤمنان على (ع ) و امـامان پس از او آمده از شما بیعت و پیمان بگیرم , امامانى که از من هستند ومن از ایشان , تا قیام قیامت , امامت آنان بر جاست و مهدى ـ عج ـ که به حق حکم مى رانداز ایشان است .
هر حلالى که شما را بدان رهنمون شده ام و هر حرامى که شما را از آن باز داشته ام برجاست و از آن برنگشته و تغییرى در آن نیاورده ام .
هان ! یادآور این حلال و حرام باشید, آن را پاس بدارید, همدیگر را بدان سفارش کنید,چیزى دیگر به جاى آن قرار ندهید و در آن تغییرى نیاورید.
هان ! دیگر بار مى گویم : هان ! نماز را به پاى دارید, زکات دهید, به معروف فرمان دهید و از منکر باز دارید.
هـان ! سرآغاز امربه معروف و نهى ازمنکر آن است که به سخن من گوش و دل سپارید, آن را به هر کـه حـضـور نـدارد برسانید و آنان را به پذیرش آن فرمان دهید و از مخالفت با آن بازبدارید که آن فـرمـان خداوند و فرمان من است و هیچ امر به معروف و نهى از منکرى جز با [وجود] امام معصوم نیست .
اى مردم ! قرآن شما را بدین حقیقت آگاه مى کند که امامان پس از او فرزندان اویند و من نیز شما را از ایـن آگاه مى سازم که او از من است و من از اویم , آن جا که خداوند در کتاب خود مى گوید: (و آن را عـقـیـده اى ماندنى در فرزندانش قرار داد) [زخرف /28] و من نیزمى گویم : (تا به آن دو [کتاب و عترت ] چنگ زنید گمراه نشوید.
اى مـردم ! خـداتـرسـى , خداترسى , از لحظه قیامت پروا کنید که خداى ـ عز وجل ـ فرموده است : (زلزله آن لحظه پدیدارى است سترگ ) [حج /1].
مرگ و حساب و ترازوى قیامت و محاکمه در پیشگاه خداوند و نیز پاداش و کیفر رایادآور باشید که هـر کـس کـارى نـیـک بـیاورد بر آن پاداش بیند و هر کس کارى بد آورد, او رادر بهشت بهره اى نیست .
اى مـردم ! شـما افزونتر از آنید که همه بتوانید دست بیعت به من دهید .
اما خداوندـعزوجل ـ مرا فرمان داده بر امامت مؤمنان که آن را به على (ع ) و پس از او به امامانى که مى آیند و از نسل او و من هستند ـ چنان که آگاهتان کرده ام نسل من از صلب على (ع )است ـ سپرده ام از شما به زبان اقرار گـیـرم .
پس همه با هم بگویید: ما بدانچه از جانب پروردگار خود و پروردگار ما و درباره امامت على (ع ) و امامانى که فرزندانش هستند به مارسانده اى سر تسلیم نهاده ایم و فرمانبر و خشنودیم و بـا دل و جان و دست و زبان بر این امر با تو بیعت مى کنیم و بر همین پیمان زنده ایم و مى میریم و بـرانـگـیـخـتـه مـى شـویـم و هیچ گاه در این پیمان تغییر و تبدیل روا نمى داریم و در آن تردید نـمى ورزیم و از پیمان بازنمى گردیم و عهد خویش نمى شکنیم و از خداوند و از تو و از على (ع ) و فـرزنـدانـش فـرمـان مـى بـریـم , امـامـانـى که گفتى نسل تو و فرزندان اویند و پس از حسن و حـسـیـن (ع )مـى آیـنـد, هـمـان دو تـن کـه شـمـا را از جـایـگاه و منزلت آنان نزد من و نیز نزد پـروردگـارـعـزوجـل ـ آگـاه کـردم .
من این حقیقت را به شما رساندم و آن دو سروران جوانان بـهـشـتـى وپـس از پدر خود على (ع ) امامند و من و پدرشان پیش از آنانیم .
بگویید: بر این پیمان ازخـداونـد و تو و على و حسن و حسین (ع ) و امامانى که یاد کردى فرمان مى بریم و با دل وجان و زبان به امیرمؤمنان عهد و پیمان بیعت مى دهیم و هر کدام از ما که تواند نیز با آن دو[امام حسن و امـام حـسـیـن (ع )] دسـت بیعت مى دهد و به زبان به آنان اعتراف مى کند.هرگز از این کار خود پاداش نیز نخواهیم و این اختیار نیز به خود ندهیم که از آن برگردیم .
خداى را بر این پیمان گواه گـرفـتـیم و گواهى خداوند بسنده است و تو نیز بر این حقیقت برما گواهى و نیز همه آنان که خـداى را فـرمـان بـرنـد, خـواه آنـان که هستند و خواه آنان که هنوز نیستند و ـ هم ـ فرشتگان و سپاهیان و بندگان خداوند بر این گواهى مى دهند و البته خداوند از هر گواه بزرگتر است .
اى مردم ! اینک چه مى گویید؟
خداوند هر صدایى را که بلند شود و یا هر اندیشه اى را که در درون باشد مى داند .
پس هر که راه یابد به سود خود یافته و هر کس گمراه شود به زیان خویش از راه به در شده و هر که بیعت کند با خداوند بیعت کرده و دست خداوند بالاى هر دست است .
اى مـردم ! پـس از خـدا پـروا کـنید و با امیرمؤمنان على و حسن و حسین (ع ) و همه امامان بیعت نـمـایـید که این عقیده اى پاک و پیراسته و ماندگار است و خداوند بکشد آن را که حیله و نیرنگ ورزد و بیامرزد آن را که وفا کند (و هر کس پیمان شکند به زیان خودشکند) [فتح /10].
اى مـردم ! آنـچـه بـرایـتان گفتم بگویید و بر على (ع ) به عنوان امیرمؤمنان سلام کنید وبگویید: (شـنـیـدیـم و فرمان بردیم .
پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم و بازگشت به سوى توست ) [بقره /58] و بـگـویـید: (ستایش خداوندى را که بدین راهمان هدایت نمود و اگرکه خداوند هدایتمان نکرده بود راه یافته نبودیم ) [اعراف /43].
اى مردم ! فضایل على بن ابى طالب (ع ) نزد خداوند عزوجل که آنها را در قرآن نیز نازل کرده افزونتر از آن اسـت کـه در یک گفتار همه را در شماره آورم , پس هر که شما را از این فضایل آگاه کند و بدان خبر دهد باورش دارید.
اى مـردم ! هر کس از خدا و رسول او و على (ع ) و امامانى را که یادآور شدم فرمان برد به رستگارى بزرگى دست یافته است .
اى مـردم ! کـسـانـى کـه بـه بـیـعـت بـا او و پـذیـرش ولایـتـش و نیز به درود فرستادن بر او به عنوان امیرمؤمنان بشتابند رستگاران , بهشت نعمتهاى الهى اند.
اى مـردم ! سخنى را بگویید که خداوند بدان از شما خشنود شود که اگر شما و همه کسانى که بر روى زمین هستند کافر شوند ذره اى به خداوند زیان نخواهند رساند.
پـروردگارا! مردان و زنان مؤمن را بیامرز و خشم خویش را بر کافران روا بدار .
ستایش پروردگار جهانیان راست .
پـس از ایـن خـطـبه مردم بانگ برداشتند که با دل و دست و زبان , فرمان رسول خدا راشنیدیم و اطاعت کردیم .
آنگاه همه پیرامون پیامبر و على (ع ) گرد آمدند و دست بیعت دادند.
[راوى مى گوید:] پس از آن از بیعت مهاجرین و انصار با طبقات و پایگاههاى اجتماعى خاص خود سخن به میان آورد تا آنجا که نماز مغرب و عشا را در یک زمان خواندم .
مردم سه بار مراسم بیعت و دسـت دادن را انـجام دادند و هر گاه که گروهى بیعت مى کردندپیامبر خدا مى فرمود: (ستایش خدایى را که ما را بر جهانیان برترى داد.) از آن زمان بود که در میان مسلمانان سنت دست دادن به هنگام بیعت رواج یافت ((595)) .
والسلام - صالح هدهدی
«امام» پیوند قدسى آسمان و زمین است. تجلى سیطره روح الهى برتن خاکى، و امامت طیف گسترده و مائده روحانى خداوند است که تاریخ را و ابدیت روح آدمیان را به خویش فرا مى خواند. این «عقل» خاکى، جز به مدد نسیمى که از گلستان هدایت «امام» مىورزد، به سراپرده قداست و طهارت افلاکى راه نمى برد.
تصویر تابناک امامت فرا راه مردمان است در طریق عبودیت. و زمزمه جارى کلام امام و دریاى طراوت و شفافیت حضور امام مشتاقان را به سوى حقیقت مى کشاند.
بشریت، اگر تن به هدایت آسمانى «امام» در ندهد، به در یوزگى خاک و امامان دروغین ناپاک درخواهد افتاد و شیعه در تلاطم امواج خروشان تاریخ و در انبوه درهم پیچیده دشواریها و درشتیها، هماره چشم به آینه درخشان امامت دوخته است و سر بر آستان آسمان ولایت سائیده است و این است که درد درازناى زمان و چرخش چرخ روزگار، برسر پاى خویشتن ایستاده است .
امامان شیعه در روزگار خود - هر یک بر حسب اوضاع و شرایط روزگار و احوال و افعال آدمیان - به گونه اى نگهبان حریم حرمت عقل و وحى بوده اند. آنچه از تفاوت و اختلاف عرصه هاى عمل، کلام و حرکت امامان به چشم مى آید،اگر چه از بیرون و منظر تاریخى ناپیوسته و گونه گون باشد. در درون و باطن از انجام و پیوستگى برخوردار است» تعیین حرکت و شیوه هاى عمل در نظام ولایت و امامت محتاج بازنگرى و بازسنجى تاریخ زندگى امامان است.
نگرشى که بر مبناى توحید و بنیادهاى استوار هدایت گرى «امامان»متکى باشد، از ژرف نگرى و آینده بینى و هوشیارى پیامبرانه امامان به شگفت خواهد آمد. اگر یک سو قیام خونبار امام حسین (ع) است. و یک سو صلح سرخ امام حسن (ع) و اگر یک طرف نشر علم و احکام و اندیشه هاى کلامى و فقهى و... است، در عصر امام باقر (ع) و امام صادق (ع) - و یک طرف، حفظ و استمرار بخشیدن به تداوم خط ولایت - در عصر امام جواد (ع) و امام هادى (ع) - همه و همه تصویرى واحد است از آئینه تابناک و درخشنده امامت.
مورخى که بى عنایت به این گونه گونى عرصه ها و عرضه ها در پى تاریخ نگارى برآید، در امواج سهمناک تاریخ پراکنده و بریده بریده، برحیرت خویش خواهد افزود.
و امام على النقى، امام هادى (ع) دهمین حجت الهى یکى از این نورهاى پاک و درخشان است که زندگانى آسمانى اش کتاب سترگ حقیقت است.
حضرتش نیمه ذى الحجه در سال دویست و دوازده هجرى در حوالى مدینه چشم عالمیان را به چهره ملکوتى خویش گشود. پدر بزرگوارش، حضرت امام جواد (ع) آیت خداوند در زمین و مادرش حضرت سمانه مغربیه (که به سیده شهرت دارد) است. نام حضرتش على است که رمز آسمانى عروج انسان است و میراث خاندان عصمت. ناصح، نقى، هادى، فقیه، عالم، شهید و خالص از القاب حضرت است که هریک برخواسته از منش و شخصیت گرانقدر و روحانى اوست. دوران امامت آن حضرت از سال 220ه- سال شهادت پدر بزرگوارش، امام جواد (ع) تا سال 254ه - تاریخ شهادت خود آن حضرت ـ به درازاکشید. 34 سال از عمر 52 ساله آن حضرت بر سه سکوى پاسدارى از حریم قرآن و رسالت و امامت گذشت. حضرتش، همچون پدر، در خردسالى (به تقریب هشت سالگى) به امامت رسید و اعجاز امامت دیگر بار در چهره امامى دیگر تجلى کرد. اگر چه ستمکاران ناباورانه در عهد امامت حضرت جواد (ع) به سختى از امامت و توانایى پیامبرگونه او در سن خردسالى شکست خورده و دچار گونه اى حیرت دیوانه وار گشته بودند، اما در عهد امامت حضرت هادى (ع) نیز، از خردسالى حضرتش برنتابیدند و در پى برهم زدن و آشوبگرى در اندیشه شیعى برآمدند و دیگر بار حضرت را به آزمایشهاى علمى و فکرى آزمودند تا شاید رخنه اى در سد محکم امام دراندازند، جنیدى نامى را بر حضرت گماردند تا او را در خردسالى مجاب کند. امااو سرگشته و حیران از جوشش چشمه هاى علم حضرت به شگفت درآمد و حلقه محبت و ولایت حضرت را در گوش کرد. مى گفت: «نمى دانم خردسالى چنین که دیوارهاى مدینه او را در برگرفته اند، اینهمه علم و معرفت را از کجا فراچنگ آورده است!».
عصر زندگى امام هادى (ع)، عصرى پرتلاطم و آکنده از دشوارى ها و ستمگرى ها بر - شیعیان - بود .
آشفتگى سیاسى و اقتصادى و درهم پاشیدگى اوضاع اصلاح اجتماعى، مجال را براى حاکمان ستمگر تنگ نمى کرد و آنان بر تعصب و تقویت پایه هاى جور و ستم مى افزوند.
زمامداران خونخوار عباسى از هر فرصتى براى نابودى و از میان برداشتن تنها مخالفان سرسخت خود، شیعیان سود مى جستند.
این زمان، حفظ تجمع شیعیان و استمرار بخشیدن به مقاومت و امر ارشاد سیاسى و اجتماعى، رسالت خطیر و حساس امامت بود. دستگیرى وتعقیب بزرگان شیعه. همچون محمدبن صالح و محمدبن محمد الحسینى و... و نیز شهادت بسیارى ازآنان همچون یحیى بن عمر و... و ایذإ و آزار شیعیان، کار را بر آنان چنان دشوار ساخته بود که اگر نقش امامت حضرت در کار نبود، اثرى از شیعه برجاى نمى ماند.
و روشن است که امام نیز از خطر توطئه و دسیسه هاى جباران شوم روزگار و خونخوارانى همچون متوکل در امان نمى ماند. امام جماعت حرمین (مکه و مدینه)، از سوى دستگاه خلافت، به متوکل عباسى نوشت که: «اگر ترا به مکه و مدینه حاجتى است، على بن محمد (هادى) را از این دیار بیرون بر.» که بیشتر این ناحیه را مطیع خود گردانیده است»
و این پس از سعایت مخالفان و دشمنان و تفتیش مکرر و چند باره خانه حضرت بود که هیچ به دست نیاورده بودند .
مسعودى آورده است که:«در باب حضرت امام على النقى (ع) نزد متوکل سعایت کردند و گفتند که در منزل آن جناب اسلحه بسیار و نامه هاى فراوان است که شیعیان او را از قم براى او فرستاده اند و آن جناب عزم آن دارد که بر تو خروج کند...» یحیى بن هرثمه از فرماندهان ارتش متوکل مى گوید: «سراى اورا بازرسى کردم و در آن جز قرآن و کتب علمى نیافتم»
تمام این جریانهاى اجتماعى، عاقبت متوکل را مجبور کرد که امام را به سامرا، مقر حکومت خویش» فرا بخواند تا حضرتش را در حیطه مراقبت و اطلاع خویش محصور کند.
و این بود که به تقریب بیست سال از زندگانى حضرت در سامرا و مقر حکومت عباسى گذشت. در تمام این دوره بیست ساله حضور جماعتى از بنى عباس - که تاریخ آن را یاد مى کند - نشانگر تلاش حکومت عباسى براى تنگ کردن مجال بر حضرت امام هادى (ع) است.
تاریخ صحنه هاى شگفتى را از حضور امام در عرصه مقاومت و ظلم ستیزى در حافظه خود گنجانیده است. گاه حضرت را به اجبار به مجلس عیش متوکل وارد مى کنند و متوکل حضرتش را (نعوذبالله). به باده نوشى مى خواند و آنگاه که امام خردمندانه اهانت او را پاسخ مى گوید» از امام مى خواهد که دست کم شعرى بخواند و امام گرچه شاعر نیست اما دشمن را با تیر ابیاتى شگرف و شگفت بر زمین عجز و ناتوانى مى دوزد:
باتواعلى قلل الجبال تحرسهم غلب الرجال فلم تنفعهم القلل
و استترلوا بعد از من معاقلهم و اتسکنوا حفرا یابئسما نزلوا ... ستمگران بر قله کوهها خانه ساختند ولى چه سود که کوهها هم یارى شان نکردند... آنگاه از فراز کوهها به شیب گورها درافتادند... چه جایگاه پلیدى!
تربیت شاگردان و مردان سترگى که هریک زمانه اى را متحّر مى سازند و دنیایى را مبهوت مى کنند از دیگر برکات فیض حضور حضرت است، بزرگانى همچون حسین بن سعید، ابو هاشم جعفرى، عبدالعظیم حسنى و ابن سکیت (شاعر شهید) از آبشخور روحانى فیض امام سیراب گشته اند.
سرانجام، جباران زمانه، عظمت حضور امام را تاب نیاوردندو حماسه شهادت که میراث خاندان ولایت است، دوباره تاریخ را به چرخش درآورد، امام (ع) را به زهر دشمنى و کینه، به شهادت رساندند، و سوگ حضرتش را جاودانه ساختند.
امّا دریغ که چراغ هدایت خاموش گردد و در کار امامت شکست درگیرد.
ولادت و نامگذاری امام دهم
امام هادى در روستاى (و به تعبیر دیگر در مزرعه)« صریا» که در یک فرسخى مدینه قرار داشت و امام کاظم آن را احداث نموده بود در روز سه شنبه نیمه ذیحجه دیده به جهان گشود
امام جواد نام او را على نهاد .همنام اجداد پاکش امیر مومنان على و على بن الحسین امام سجاد و على بن موسى الرضا و چه نامگذارى شایسته اى.
چرا که شجاعت و بلاغت و سخنورى امیر مومنان على را داشت و در عبادت و تقوا و بندگى همچون سید ساجدین بود و در کمالات و سیاست و تدبیر بسان حضرت رضا( ع) بود
کنیه او را ابو الحسن نهاد چرا که یادآور شهامت و صبر ابوالحسن اول امام کاظم بود و علم و حلم ابوالحسن دوم حضرت رضا(ع) را داشت
به این ترتیب امامان(ع) به ما آموختند که نامهاى زیبا براى فرزندان خود انتخاب کنیم و با کنیه و لقبهاى زیبا و معنا دار به آنهااحترام بگذاریم چرا که احترام به کودک نقش مهمى در رشد روانى و بلوغ اخلاقى او دارد و او را از هر گونه عقده و احساس کمبود دور مى سازد.
امام هادى(ع) لقبهاى متعددى مانند نقى و هادى و امین و طیب و فقیه و مؤتمن ومتوکل و عالم و....داشت که هر یک از این لقبها بیانگر یکى از صفات ارزشمند او است و او به طور کامل از آن صفات بهره مند بود
والسلام - صالح هدهدی
***********
ماه فروزانی دگر
ساقى امشب بسته با عشاق پیمانى دگر سفره رنگین کرده بهر تازه مهمانى دگر
باغبان گو بپاشد بذر شادى در زمین تا ببارد ابر رحمت باز بارانى دگر
باید آدم در جنان امشب گل افشانى کند تا به تخت گل نشیند جان جانانى دگر
تا نترسد نوح پیغمبر زطوفان بلا رحمت حق کرده بر پا باز طوفانى دگر
آتش نمرودیان خاموش گردیدو خلیل تکیه گاهش تخت گل شد در گلستانى دگر
شهر یثرب سینه سینا شده کزلطف حق زد قدم در این جهان موسى ابن عمرانى دگر
گر مسیحا مرده را زانفاس گرمش زنده کرد جسم او را داده میلاد نقى، جانى دگر
بر جوادابن الّرضا حق داده از دریاى وجود گوهر ارزنده و درّ درخشانى دگر
خیزران باید زند گلبوسه بر روى عروس کز شرف آورده بهر دین نگهبانى دگر
فاطمه در باغ جنّت بزم شادى چیده است چون که دیده نهمین گل را به دامانى دگر
از شب ظلمانى و تاریکى ره غم مخور زآنکه آید بعد شب صبح درخشانى دگر
خاتم پیغمبران تبریک گوید بر على چون على را آمده ماه فروزانى دگر
زد قدم درملک هستى حافظ صلح حسن تا دهد با صبر خود در صحنه جولانى دگر
نهضت خونین عاشورا و پیکار حسین یافته از این پسر گرمى میدانى دگر
محور چرخ عبودیت چو زین العابدین داده بر محراب طاعت عشق و ایمانى دگر
گوهرى را داده بر مامکتب بحر العلوم تا نگردد جاگزین علم،نادانى دگر
فارغ التحصیلى از دانشگه فقه و اصول آمده بر ما دهد سر خط عرفانى دگر
همچنان موسى ابن جعفر در مقام بندگى آمده با خط انسانساز انسانى دگر
تا نماند در جهان خالى سریر ارتضا آمده همچون رضا در دهر سلطانى دگر
چون جواد آمد بدنیا منبع جود و سخا کز علومش گشته رنگین خوان احسانى دگر
از ولاى هادى دین شاعر ژولیده را حق نموده شامل لطف فراوانى دگر
عید سعید قربــان مبارکباد
عرفات، نام منطقه وسیعى است با مساحت حدود 18 کیلومتر مربع در شرق مکه معظمه، اندکى متمایل به جنوب که در میان راه طائف و مکه قرار گرفته است. زائران بیتالله الحرام در روز عرفه - نهم ذى الحجه - از ظهر تا غروب در این منطقه حضور دارند. در روایتی آمده است که آدم و حوا (ع) پس از هبوط از بهشت و آمدن به کره خاکى، در این سرزمین همدیگر را یافتند و به همین دلیل، این منطقه «عرفات» و این روز«عرفه» نام گرفته است. (1)
عرفه، از عیدهاى بزرگ است، هر چند عید نامیده نشده است و روزى است که حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و اطاعت خود دعوت کرده، سفره جود و احسان خود را براى آنها گسترده است. شیطان در این روز، از همه اوقات خوارتر و حقیرتر و خشمناک تر است .
روایت شده که حضرت زینالعابدین علیه السلام در روز عرفه صداى فقیرى را شنید که از مردم کمک مىخواست . حضرت فرمود: واى بر تو! آیا دست نیاز به سوى غیر خدا دراز مىکنى؛ در حالى که امید مىرود در این روز بچههایى که در شکم مادر هستند، مورد فضل و لطف الهى قرار گیرند و سعادتمند گردند؟ (2)
در روایتى از حضرت صادق علیه السلام آمده است: « کسى که در ماه رمضان آمرزیده نگردد تا رمضان آینده آمرزیده نمىگردد؛ مگر این که روز عرفه را درک کند.» (3) به عبارت دیگر تنها امید کسانی که در ماه رمضان بخشیده نشده اند؛ روز عرفه می باشد.
بهترین عمل در روز عرفه دعا است و در میان روزهاى سال، این روز براى دعا امتیاز ویژهاى دارد. با توجه به ایام سال و مناسبت های مختلف در می یابیم که برای دعا و مناجات همیشه شب، مورد نظر حضرت باریتعالی بوده است، مثل شب های قدر، شب نیمه شعبان و... و تنها روزی را که برای مناجات همگانی معرفی کرده اند؛ روز عرفه می باشد.
روز عرفه داراى دعاهاى فراوانى است؛ ولى در این میان، دعاى عرفه امام حسین علیه السلام داراى جایگاه ممتاز و ویژه است و در واقع، ناب ترین و عمیق ترین معارف الهى و توحیدى در این دعا، بر زبان سالار شهیدان علیه السلام جارى گشته است.
امام حسین علیه السلام در آخرین عرفه عمر خود، عصر روز عرفه با گروهى از خاندان و فرزندان و شیعیان، با نهایت خاکسارى و خشوع از خیمه بیرون آمدند و در جانب چپ کوه ایستادند . امام (ع) چهره مبارک خود را به سوى کعبه گردانید مانند مسکین نیازمندى که غذا مىطلبد، دستها را برابر صورت خود گرفت و دعایش را چنین آغاز کرد:
«الحمدلله الذى لیس لقضائه دافع ولا لعطائه مانع ولا کصنعه صانع و هو الجواد الواسع؛ سپاس خداوندى را سزاست که چیزى قضایش را دور نمىسازد و از عطا و بخشش او جلوگیرى نمىکند و هیچ آفرینندهاى آفرینش او را ندارد و او سخاوتمندى بىانتهاست.»
حضرت (ع) سپس به بیان گوشهاى از نعمتهاى بى پایان خداوند که انسان را در تمام مراحل رشد و تکامل در برگرفته، مىپردازد و مهربانى مادران و دایهها و مواظبت و پرستارى و دل سوزى آنان را از الطاف و عنایتهاى خداوند مىشمرد؛ سپس به لزوم شکر نعمتهاى الهى اشاره مىکند و خود را از اداى یک شکر نیز عاجز و ناتوان مىبیند . هر فرازى از این دعا، دریچهاى از نور و توحید و عشق و محبت به خداوند را به سوى دل انسان مىگشاید و عبارات دعا و محتواى آن، نشان مىدهد که امام حسین علیه السلام در حال این دعا دائم از خود و عالم غافل گشته، تمام جهان را به یک سو نهاده، با همه وجود حضور خداوند و احاطه و اشراف او به همه ذرات هستى و نفوذ علم و قدرت و حیات او را بر تک تک ذرات و موجودات عالم مشاهده مىنماید و آن چه را که دیده، بر زبان آورده است . امام حسین علیه السلام مىخواهد با این نیایش، انسان و خدا را بشناساند و نزدیکى آن را به هم بنماید . او با این نیایش، منطقىترین و واقعىترین رابطه انسان با خداوند را توضیح مىدهد .
دعاى عرفه سیدالشهدا (ع) سراسر نور و عرفان پروردگار است و آمیزهاى از شور و عشق و محبت و معرفت به ذات پاک خداوند است . در فرازهاى این دعا، امام حسین (ع) با خداوند چنین عاشقانه زمزمه مىکند:
خداوندا! اجازه فرما تا دمى چند در برابرت به زانو درافتم و قطراتى از اقیانوس جان، نثار بارگاهت نمایم . خیال دورى راه تا درگاه جمالت خسته و فرسودهام کرده است:
از گل آدم شنیدم بوى تو |
راهها پیمودهام تا کوى تو |
خدایا! موجوداتى که در هستى خود نیازمند تو هستند، چگونه مىتوانند راهنماى من به سوى تو باشند؟
پروردگارا! آیا حقیقتى غیر از تو آن روشنایى را دارد که بتواند تو را بر من آشکار سازد؟ کى از نظر، غایب و پنهان بودهاى که نیازمند راهنمایى به سوى خود باشى و چه وقت از من دور بودهاى تا نمودهاى جهان مرا به تو برساند؟
همه عالم به نور توست پیدا |
کجا گردى تو از عالم هویدا؟ |
خدایا! روشنایى جمال و جلالت در جهان هستى آشکارتر از هر چیز است و وجود تو خفا و پوشیدگى ندارد تا چراغى سر راه بگیرم و بارگاه ربوبى تو را جست و جو نمایم و یا دلیلى را راهنماى خود به سوى تو قرار دهم؛ چون فروزنده چراغ تو و سازنده دلیل و راهنما، تویى .
خداى من! چشمى که تو را بر خود نگهبان و مراقب نبیند، کور و فرو بسته باد و بندهاى که از متاع محبت تو بى بهره باشد، سرمایه باخته و ورشکسته باد .
دیدهاى کان چهره روشن نبیند کور باد |
خاطرى کز توست خالى، تیره و بى نور باد |
امام حسین علیه السلام با این دعا، روحى تازه به کالبد عرفات دمید و این نغمه خوش آسمانى و آواى دلانگیز ملکوتى را تا ابد در سینه سیناى عرفات به یادگار گذاشت .
از صداى سخن عشق ندیدم خوشتر |
یادگارى که در این گنبد دوار بماند |
صحراى عرفات کالبد و جسم امام حسین علیه السلام روح آن است و به همین دلیل حق تعالى، در روز عرفه پیش از آن که به اهل موقف عرفات نظر لطف نماید، به زائران قبر پاک حسین علیه السلام (4) نظر رحمت مىافکند . (5)
پى نوشت ها:
1 . رسول جعفریان، آثار اسلامى مکه و مدینه، نشر مشعر .
2 . مفاتیح الجنان، اعمال روز عرفه .
3 . همان، فضیلت ماه مبارک رمضان .
4 . مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین (ع) در روز عرفه .
5 . در این مقاله از کتاب نیایش حسین (ع) تالیف علامه فقید محمدتقى جعفرى، استفاده فراوان شده است .